«ما اهل هم بودیم» نام مجموعه ترانه هایی است که سال گذشته منتشر کرد؛ شعر هایی از جنس لطافت و آرامش که با شاعرانگی هر چه تمام سروده می شوند. ترانه سرایی که در حدود چهار سال، ترانه سرایان جوان زیادی را پروش داده است. یغما گلرویی را مانند برادر و رضا یزدانی رفیق و خواننده موفق می داند. گپ و گفت صمیمانه با حسن علیشیری، شاعر و مترجم موفق به همراه عکس های اختصاصی…

 

خودتون رومعرفی کنید؟

من حسن علیشیری هستم. متولد تیرماه ۱۳۶۰ و در تهران به دنیا اومدم. سی‌ویک سال از زندگی‌ام رو تو کرج گذراندم. کارشناسی ادبیات انگلیسی دارم و دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت رسانه هستم. کار ادبیات رو از نوجوانی شروع کردم. ” می‌بوسمت ای ماه” اولین کتابم بود که  سال ۸۳ توسط انتشارات دارینوش منتشر شد؛ سال ۸۴ کتاب دیگه‌ای رو منتشر کردم که ترجمه‌ی ” خاطرات آدم و حوا”ی مارک تواین بود. طی این سال‌ها درزمینهٔ های مختلف به‌ویژه ترانه فعالیت داشتم. سال ۹۳ دومین مجموعه ترانه‌ام به اسم ” ما اهل هم بودیم” توسط انتشارات فصل پنجم منتشر شد.

 

یک ترانه چه زمانی شکل می‌گیرد ؟

عمدتاً گفته می شه که شعر در ناخودآگاه انسان شکل می‌گیره. شعر به انسان الهام میشه؛ اما انسان قطعاً تحت تأثیر اون چیزی هست که در ذهنش نهادینه‌شده؛ توسط ورودی‌های ذهنش مثل تمام آنچه درگذشته خوانده و تمام آنچه که دیده و تجربه کرده. تمام این‌ها در ناخودآگاه انسان شکل می‌گیره و در شرایط مختلف و زمانی که منتظرش نیستیم به سراغمون میاد. تأکید می‌کنم که بخشی از ناخودآگاه اما قطعاً آنچه ورودی‌های ذهن انسان رو تشکیل میده و هرآن چه که تجربه می کنه هم، مؤثره. من ترانه رو شعری می دونم که به نیت همراهی با موسیقی نوشته میشه. پس بخش خودآگاهش، بخش جدی‌تری هست. به خاطر اینکه یک ترانه‌سرا از یک سری ابزارهای موسیقیایی و صنایع ادبی که می تونه به موسیقی کلام کمک کنه استفاده می‌کنه تا بتونه با موسیقی همراه بشه. به همین دلیل وقتی از ترانه صحبت می‌کنیم چیزهایی مثل تکنیک، صنایع ادبی و… در کنار اون بخش جوششی قطعاً اهمیت داره.hassan alishiri- mosahebe (6)

 

در چه زمینه‌هایی ترانه نوشتید؟

طبیعتاً یک شاعر در یک دوران بیش از ۱۵ ساله، فضاهای مختلفی رو تجربه می کنه. بیشتر فضای ترانه ما اختصاص به ترانه عاشقانه داره که خود این هم جای بحث داره که چرا چنین چیزی وجود داره!

من هم به همین ترتیب بیشتر ترانه‌هایی که نوشتم عاشقانه هستن. اماهمیشه دغدغه‌های اجتماعی هم در کنار کارهام داشتم و دارم. حتی می تونم بگم این دغدغه‌ها برای من پررنگ‌تر هستن؛ سعی می‌کنم حتی وقتی عاشقانه هم می‌نویسم خالی از دغدغه‌های اجتماعی و انسانی نباشه. من اعتقاد دارم که ترانه عاشقانه هم اگر خوب و درست نوشته بشه می تونه تأثیرات مثبت اجتماعی داشته باشه. ترانه می تونه پیش‌برنده جامعه باشه؛ ترانه بیش از هر رسانه‌ایی فراگیر هست ومی‌تونه در درازمدت رو جامعه تأثیر بگذاره. به چند دلیل، اول اینکه به‌صورت ناخودآگاه و غیرمستقیم تأثیر خودش رو می‌گذاره؛ مردم برای دریافت پیام ترانه گوش نمیدن اما ناخودآگاه پیام دریافت می کنن. نکته‌ی دوم این هست که روزنامه شاید یک‌بار خوانده بشه یا برنامه تلویزیونی یک یا دوباره دیده بشه اما ترانه رو بارها می‌شنوند و بارها تو ذهنشون تکرار می‌شه، باهاش خاطره می‌سازند و به نوستالژی‌شون تبدیل می‌شه. به همون اندازه هم که می‌تونه پیش‌برنده باشه، ترانه می‌تونه مروج افکار غلط، خرافات و یا تفکرات بیمارگونه باشه. البته من اعتقاد ندارم هیچ ترانه‌سرای به‌عمد دست به چنین کار بزنه ومثلا یک خرافه رو بخواد در یک ترانه ترویج بکنه، اما چون ترانه مثل هر اثر هنری دیگه‌ای آیینه‌ای از شخصیت افراد هست می تونه تحت تأثیر افکار ترانه‌سرا قرار بگیره و ترانه‌سرا بدون اینکه اصلاً به این موضوع فکر کنه عملاً در حال تبلیغ یک اندیشه‌ی نادرست باشه.

 

 

ترانه از خیال شکل می گیره یا از واقعیت؟

به‌ویژه در هنر مدرن،  نمی‌تونیم تفکیک دقیق و درستی بین خیال و واقعیت انجام بدیم. من فکر می‌کنم ترانه از زندگی آدم‌ها نشأت می‌گیره و زندگی ما هم‌آمیخته‌ای از خیال و واقعیته. ترانه در روزگار فعلی ما به سمت عینی بودن پیش رفته که این در مجموع اتفاق خوب و مبارکیه. به خاطراینکه مردم می‌تونن در این دست ترانه‌ها زندگی واقعی خودشون رو ببینن و باهاش همذات‌پنداری کنند.

ترانه از زندگی میاد، زندگی هم ترکیبی از واقعیت و خیاله. پس ترانه هم می‌تونه و باید هر دو رو در خودش داشته باشه.

 

اولین بار کی شعر گفتید؟ برای چه کسی یا چه چیزی بود؟

ازنظر زمانی سخته به خاطر بیارم چون آدم تصمیم نمی‌گیره که از یک‌زمان مشخص شروع به شعر گفتن کنه. خاطرم هست از اواخر دوره راهنمایی به‌واسطه یک معلم ادبیات بسیار خوب، استاد جلیل زاده، که هنوز هم خدمتشون ارادت دارم، با یک بخش جدی از ادبیات معاصر آشنا شدم و همین باعث شد که علاقه‌مندی من به ادبیات به‌ویژه شعر خیلی بیشتر بشه از همون زمان‌ها تلاش هایی رو شروع کردم برای نوشتن که نمی تونم اسم شعر روشون بزارم اما این نوشتن در سن ۱۶-۱۷سالگی جدی‌تر شد.

اینکه برای چه کسی بوده سخت‌تر هم هست؛ به‌ویژه در اون سن و سال، آدم انقدر در خیالات خودش به سرمی‌بره که کم پیش برای فرد خاصی شعر بگه. به نظر من شاعرها لزوماً  نیاز ندارن برای فرد خاصی شعر بگن. من هم در اون زمانِ خاص شعرهام مخاطب خاصی نداشت.

کدام شعر تون رو بیشتر دوست دارید؟

یه جواب خیلی تکراری وجود داره که شاعر‌ها می گن شعرها مثل بچه هامون هستند وهمه‌رو دوست داریم. اما من معمولاً شعروترانه های جدیدم رو بیشتر دوست دارم. به خاطر اینکه حس می‌کنم به حال و روزم نزدیک‌ترن. یا شاید پختگی بیشتری توشون وجود داشته باشه. یه نکته دیگه هم که وجود داره اینه که ترانه‌ها وقتی اجرا می‌شن با بازخوردهای مختلفی روبرو می‌شن. گاهی یه ترانه روی کاغذ انقدر برای آدم دوست‌داشتنی نیست اما به‌واسطه‌ی‌ بازخوردهایی که از مخاطب می‌گیره و آنچه درنتیجه‌ی اجرای اون قطعه می‌شنوه براش ارزشمندتر می‌شه. مثلاً ترانه‌ی “کجا گمت کردم” که ترانه‌ی من هست و موسیقی کارن همایون‌فر و اجرای رضا یزدانی، شاید قبل از اینکه اجرا بشه برای من یک ترانه‌ی معمولی به‌حساب میومد اما الآن یکی از دوست‌داشتنی‌ترین ترانه‌های زندگی منه. لحظاتی که این ترانه در کنسرت‌های رضا اجرا می‌شه و بازخوردی که از مخاطب می‌گیرم، حسی که از مخاطب می‌گیرم خیلی برای من ارزشمند هست؛ خیلی بیشتر از ترانه‌ای که هنوز روی کاغذ مونده.

 

به کسی ترانه هدیه دادید؟hassan alishiri- mosahebe (4)

قطعاً. به دوستانم و به کسانی دوستشون دارم ترانه هدیه دادم و خواهم داد. در هر دو مجموعه‌ی من ترانه‌هایی هست که به افراد مختلف تقدیم شده. شاعر ارزشمندترین چیزی که داره شعر هست و طبیعیه که ارزشمندترین چیزی که داره رو به عزیزانش هدیه بده.

 

اولین ترانه‌ی شما چه زمانی خوانده شد؟ توسط چه کسی؟

جالب هست اتفاقاً این موضوع؛ اولین باری که ترانه‌ای از من خونده شد؛ بدون اطلاع و بدون اجازه‌ی من اتفاق افتاد؛ برای من اصلاً تجربه‌ی خوشایندی نبود. به خاطر اینکه اون ترانه کاملاً یه سیاه‌مشق بود و من به همراه دوست هنرمند و بزگوارم مجید کوثری سال‌ها پیش حدود سال ۷۹ یا ۸۰ اون کار را به‌عنوان یک کار تمرینی ساخته بودیم و بعد این ترانه رو آقای فرهاد جواهر کلام اجرا کردند. البته من بعداً با آقای جواهر کلام صحبت کردم و موضوع کاملاً حل شد. اما برای من تجربه‌ی خوش‌آیندی نبود. با احترام خیلی زیاد برای آقای جواهر کلام و کارنامه کاریشون اون کار رو، دست‌کم ترانه‌ش رو هیچ‌وقت دوست نداشتم. اما شاید همون اتفاق باعث شد که من در اجرای کارهام دقت و وسواس بیشتری داشته باشم. البته همین دقت و وسواس باعث شده من ترانه‌سرای بسیار بسیار کم‌کاری باشم و طی این سال‌ها تعداد آثار منتشرشده‌ام واقعاً زیاد نباشه. اما نکته‌ی مثبتش این هست که من بتونم پشت تمام‌کارهایی که ازم منتشرشده بایستم وازشون دفاع کنم.

 

چی شد که با رضا یزدانی همکاری کردید؟ آیا این همکاری ادامه داره؟

من با رضا یزدانی خیلی پیش‌تر از اینکه همکاری کنیم دوست بودم و ایشون رو به‌واسطه دوستان مشترکی که داشتیم ازجمله یغما گلرویی می‌شناختم؛ اما فرصت همکاری پیش نمی‌اومد تا سال ۸۹ که در آلبوم ساعت فراموشی همکاری ما با هم شروع شد. من در اون آلبوم سه ترانه داشتم وبعد از اون در تمامی آلبوم‌های رضا- به جز یک آلبوم- یک ترانه داشتم. این همکاری هنوز خوشبختانه ادامه داره. رضا درک خیلی خوبی از ترانه و واژه‌ها داره و با فهم درستی واژه‌ها روادا می‌کنه. خیلی خطر می‌کند ونمی ترسه که ممکنه کارش مورد استقبال مخاطب قرار نگیره. سال گذشته سه تا کار باهم انجام دادیم. من یه ترانه روی ملودی براشون نوشتم به اسم پرواز که توی آلبوم آینده‌شون منتشر می‌شه. یه ترانه با موضوع سینمایی نوشتم که در مراسم جشن دنیای تصویر اجرا شد. کار دیگه ای رو هم داریم انجام می‌دیم که ترانه من هست، آهنگسازی و اجرای رضا یزدانی، تنظیم بهروز پایگان و به تهیه‌کنندگی علی اوجی برای انجمن اُتیسم ایران، که کاری هست که خیلی دوستش دارم و وقت خیلی زیادی هم براش گذاشتم تا بتونم کاری رو بنویسم که دست‌کم به‌طور غیرمستقیم مسائل مبتلایان به اتیسم رو بشه توش مطرح کرد.

 

ترانه‌های شما توسط چه خواننده‌های خونده شده ؟

سال‌ها پیش دو ترانه از من توسط روانشاد ناصر عبداللهی اجرا شد. البته این کارها حول‌وحوش سال ۸۳ ضبط‌ شده بودن اما به دلایل مختلف تا مدت‌ها منتشر نشد؛ چند سال پیش این قطعات در قالب آلبومی به نام “رخصت” منتشر شد. خواننده‌های زیاد دیگری هم بودن که شاید اسامی خیلی هاشون رو به خاطر نیارم؛  به‌ویژه من با خوانندگان جوان زیادی همکاری کردم که برخی از اون ها کارهاشون متأسفانه یا منتشر نشد یا خوب شنیده نشد. اما دوستانی هستند مثل سروش تهرانی، کیوان رجبی که من هنوز باهاشون همکاری دارم؛ آقای مجید رضا، امیر فاتحی، رضا اردشیری و چند نفر دیگه ازجمله افرادی بودند که من باهشون فعالیت داشتم.

امسال هم ترانه‌هایی از من با صدای خواننده‌هایی که خیلی دوستشون دارم منتشر می‌شه؛ مثل رضا یزدانی، حمید حامی، مازیار فلاحی، مسعود امامی و گروه راک هامان که امیدوارم کارهایی متفاوت و تأثیرگذار باشن. دو سه همکاری خیلی خوب هم با آقای بابک زرین، آهنگساز خوب داشتم که قراره در قالب آلبومشون یا به صورت سینگل با صدای خودشون منتشر بشه. باز هم با چند خواننده‌ی جوان و خوب مثل آرمین سپیدار و امین یزدانی و… همکاری کردم که امیدوارم آثار اونها هم منتشر و به خوبی شنیده بشه.

 

تصمیم برای انتشار کتاب جدید ندارید؟

همونجور که گفتم؛ هم در اجرای ترانه‌ام و هم در ترانه نوشتن آدم کم‌کاری هستم. با این حال دارم تلاش می‌کنم ترانه‌هایی که طی دو سال اخیر نوشتم و اجرا شده رو به همراه برخی دیگه از ترانه‌های اجرا نشده در قالب یک مجموعه ترانه به نام «تهران خصوصیِ ما» منتشر کنم، اتفاقی که ممکنه اواخر امسال یا اوایل سال آینده در نمایشگاه کتاب بعدی بیفته. با این که ترانه رو ژانری از ادبیات  و شعر میدونم، ترجیح میدم و درست‌تر می‌دونم ترانه ابتدا در قالب موسیقی منتشر بشه. اما به خاطر اینکه تمام‌کارهای ما این شانس رو پیدا نمی‌کنن که با موسیقی منتشر بشن و بعد اون‌ها رو در کتاب منتشر کنیم عملاً آنچه در مجموعه ترانه به چاپ می‌رسه، خیلی وقت‌ها پیشنهادهایی برای اجرا هستند. پیشنهادهایی که شاید در اجرا خیلی هم‌ تغییر کنند. اما جدا از اون ترانه مجموعه‌های دیگه‌ای رو در دست انتشار دارم. یکیشون یک مجموعه شعر آزاد هست با اسم موقت “اظهارنامه‌ی زخم‌ها” و چند کتاب ترجمه که امیدوارم طی امسال و سال آینده اون‌ها رو هم منتشر کنم.

 

از کارگاه‌های ترانه تون با آقای گلرویی بگید؟

من به‌شخصه هیچ‌وقت بنایی به برگزاری کارگاه ترانه نداشتم. به نظرم دوستانی باتجربه‌های بیشتر وجود دارن که این کار رو به‌خوبی انجام میدن. در سال ۹۱ به اصرار خود من و دوستان دیگر یغما گلرویی کارگاه ترانه برگزار کرد. در همون دوره اول لطف کرد از من دعوت کرد تا در کنارش در کارگاه حضور داشته باشم. با توجه به بازخوردهایی که از هنرجویان اون دوره گرفتیم باز به دعوت یغما جان، من ادامه دادم و در دوره‌های بعدی من هم در کنار یغما حضور داشتم. تا پاییز سال ۹۴ ما ۱۲ دوره رو برگزار کردیم. تجربه بسیار خوب و درخشانی بود. حداقل برای من خیلی خوب بود چون بیشتر از این‌که آموزش بدم، یاد گرفتم؛ چه از خود یغما و چه از همه هنرجویانی که تو این دوره‌ها شرکت کردن.علاوه بر ۱۲ دوره تهران، دوره‌هایی هم در اصفهان و شهرهای دیگه هم برگزار کردیم.

 

کوتاه پاسخ بدید:

یغما گلرویی: میدونم که قراره فقط چند کلمه بگم، اما برای من در مورد یغما گلرویی حرف زدن کار سختی هست چون من با وجوه مختلفی از یغما گلرویی آشنا و طرف هستم. اگر فقط یک کلمه بخواهم بگم میگم برادر.. اما واقعیت این هست که جدا از رابطه‌ی شخصی ما که برادرانه دوستش دارم و همیشه در حق من برادری کرده؛ بدون تردید یکی از بهترین ترانه‌سرایان معاصر ماست.

رضا یزدانی: همیشه در مورد رضا گفتم: رفیق و یک خواننده بسیار خوب و متفاوت، با حال و آینده‌ای بسیار درخشان و عالی

حسن علیشیری: (با خنده) خیلی سخته، به خاطر اینکه واقعاً من نباید درباره‌ی خودم بگم. تو یه ترانه‌ای نوشته بودم که “من یه عمره از خودم عقبم، من به رویاهام بدهکارم”، همین!

ترانه: عشقی که هرچقدر ازش فاصله بگیری بیشتر دامن‌گیرت میشه.

hassan alishiri- mosahebe (1)

 

اگر بخواهید یک بیت یا مصرع رو برای کسی بخونید، چی رو انتخاب می‌کنید؟

خیلی بستگی به حال و احوال داره، بستگی داره الآن آدم تو چه شرایطی باشه.  من خیلی ترانه می‌شنوم و خیلی هم خط قرمزی برای این شنیده هام ندارم. تنها چیزی که الان به ذهنم می‌رسه اینه که من ترانه‌ای دارم که اون رو سروش تهرانی خونده و شروعش اینه که ” تو شبیه آرزوهامی، توی شب هام مثل یه خورشید/ اومدی اما چه دور و دیر اومدی اما پر از تردید

 

حرف آخر

خیلی از سایت نواک ممنونم.

امیدوارم جامعه ترانه ما و ترانه سرایان ما موضوع ترانه رو به‌عنوان موضوع جدی که قابل نقد و بررسی هست بپذیرن. حالا که سال‌ها می‌گذره از آغاز به کار مجدد موسیقی پاپ و انواع موسیقی جدید در ایران، بخش‌های نقد ترانه هم جدی‌تر گرفته بشه، تا بتونه یک پشتوانه خوبی رو ایجاد کنه برای نسلی که خیلی مشتاقانه داره به سمت ترانه میاد و چشم داره به گذشتگانی که این راه رو رفتند. ای‌کاش تجربه‌های مکتوب بیشتری از ترانه‌سرایان نسل گذشته و این نسل باقی بمونه تا مورد استفاده نسل تازه قرار بگیره.

 

 

عکاس: فرنوش الله وردی نیک

مصاحبه و تنظیم: طهورا قجاوند