ayler-2-navaak

آیلر به‌راحتی دوست پیدا می‌کرد. او جذاب، نرم، ملایم و اهل فکر بود و می‌خواست ایده‌های موسیقی‌اش را به ایده‌های گسترده‌تری در زمینه جهان هستی متصل کند. او هرگز دینی را که با آن بزرگ شده‌ بود، ترک نکرد؛ در واقع، در دهه ۶۰  معنویت در او تشدید شد. برای آیلر، موسیقی ضربه‌زدن به ارتعاشات جهانی در سطحی خارج از آگاهی انسان بود و او هنر خود را به‌عنوان راهی برای دسترسی به چیزی بالاتر می‌دید. او ممکن نبود در قالب نوازنده کم‌حرف و سرد در سبک جز نیویورک جا بگیرد. سبک او آزاد و هیجان‌انگیز بود. زمان که می‌گذشت، افکار دور و دراز آیلر از مسیر اصلی جریان موسیقی، جدا می‌شد.

همه زندگی آیلر در نیویورک در ارتباط با جز بود، او در عین‌حال تلاش می‌کرد روابطی ایجاد کند و شنیده  شود. اولین اجرای آیلر در این شهر، در قهوه خانه  Take 3، به عنوان سایدمن سیسیل تیلور بود. Take 3، هرگز به عنوان محلی از جز قابل توجه نبود، اما بخشی از محله ای شلوغ در محله بود. سه سال قبل، Hentoff یک قطعه برای نیویورک تایمز نوشته‌بود که چگونه قهوه خانه به جایی پرماجرا تبدیل شده‌بود. در سال‌های قبل، صحنه موسیقی جز بیشتر بالای شهرمحور شده‌بود. برای اولین بار در هارلم، و بعد درخیابان۵۲ جا پیداکرد. سن قهوه خانه take 3، که برای پرورش موسیقی محلی و اجرای‌های اعضا استفاده می‌شد، پذیرای موسیقی جدیدی بود. هر کس که کلمن را دیده بود، آنچه که او انجام داده می‌داد را‌ سنجیده ‌بود؛ مکانی برای دیده شدن بود و می‌خواست تغییرات اساسی، انجام دهد. برخی از این تغییرات تا ۱۹۶۳ به پایان رسیدند، اما تغییرات بزرگتری پیش رو بود. موسیقی آیلر متراکم، پیچیده، معمولا در سبک مورد علاقه تیلور نبود. با این‌حال، آیلر  روی کسانی که او را می‌شنیدند، تاثیر می‌گذاشت. رابرت لوین، منتقد موسیقی جز که اغلب برای villages voice می‌نوشت، اولین بار آیلر را در take3 در سال ۱۹۶۳ شنید و موسیقی او را به عنوان «حیرت آور» خطاب کرد. صدایی موسیقی او به‌گونه ایست که اگر آن را در اتاقی بشنونند، برخی از افراد حاضر به دنبال آن خواهند گشت در حالی که افراد دیگر غرق در موسیقی سرجایشان میخ شده‌اند.

زمانی که مردم موسیقی او را می‌شنیدند، بعد چند نت، او را خاص می‌نامیدند. دردبیرستان او درکلیولند، او دو تابستان را باگروهی به رهبری والتر، که صدای ساز دهنی در الکتریک بلوز سبک شیکاگو تغییر داده بود. تمرین بی وقفه  او شروع اجرا او را تبدیل به آیلر بزرگ، هنرمند کرده بود. نوعی صدای که می‌توانست در یک بارشگاه پر سر و صدا پخش شود و مردم را به زمین رقص بکشاند.

 قطعه نهایی ساکسیفون وقتی اجرا شد که او راهی برای اتصال تن غرشمند خود و هیجانات معنوی خودرا درمفهوم آزاد، پیدا کرده‌بود. آیلرفهمید که می‌تواند همه این عناصر را با ترکیبی جدید درآهنگ‌ها ادغام کرد. صداهای جذاب، ملودی الهام گرفته‌شده از آهنگ‌های محلی اروپا و تاثیر گرفته از سال‌هایی بود که در ارتش گذرانده بود. انتزاعی و متفاوت با از هر سبک مشابه اما پر انرژی. این یک ترکیب خاص از ترکیب ذهن و فن و هنر بود.

صحنه موسیقی جز نیویورک آیلر را به دلیل پروژه او با تیلور در take 3 توسعه پیدا کرده بود اما لحظه‌ی دستیابی به موفقیت او در بالای شهرهارلم اتفاق افتاد وقتی او برای یک پیاده‌روی کوتاه در محله عمه خود بیرون رفته‌بود.

در بعداز هر یکشنبه، ۲۹ دسامبر، یک وکیل حق نسخه‌برداری به نام برنارد وارد The Baby Grand Café باشگاهی در خیابان ۱۲۵ که برنامه‌های موسیقی و کمدی را پوشش می‌داد شد. اجرای آیلر طوری سالتمن را تحت‌تاثیر قرار داد که او با عجله به او گفت که درحال ایجاد یک برند موسیقی است و می‌خواهد آیلر اولین هنرمندش باشد. سالتمن با آیلر، با پیش‌پرداختی به مبلغ ۵۰۰ $  توافق کرد و آلبوم آیلر با برندجدید در ماه جولای۱۹۶۴ ثبت شد. اگرچه دیسک کوچک بود که نامناسب توزیعی شد اما وقتی سالتمن اهمیت موسیقی جز زیرزمینی که روز به روز پراهمیت می‌شد، را مستند می‌کرد، آگاهان آوانگارد جز شروع به دنبال کردن او از نزدیک کردند . آیلر، آلبوم sportual unityرا همراه با گروهی ضبط کرد که  از Sunny Murray، طبل،Gary Peacockنوازنده بیس آن بودند؛ این گروه در همدلی و صمیمیت به سرعت درحال پیشرفت بود.

اگرچه آیلر به زیر و بم تنظیمات آهنگ‌هایش تسلط داشت، اما در کنارش Murray و Peacock نیز حضور داشتند: دو هم‌تیمی حرفه‌ای که آنچه او انجام می‌داد، واقعا درک می‌کردند. انتشار آلبوم گروه در اروپا انجام شد. Spiritual Unity از هر طرفی که به آن نگاه کنیم، آلبومی کلاسیک است، اما تفاوتی زا ندارد که آثارش در سال ۱۹۶۶ داشتند. اگرچه آهنگ مارس فنری آیلر به یاد ماندنی بود، اما کار او زمانی قدرتمند تر می‌شد که توسط گروهی بزرگتر اجرا شود.

وقتی آیلر نیاز به گروه جدیدی را در تور اروپا حس کرد، به برادرش دونالد در کلیولند نامه‌ای نوشت. در آن زمان، دونالد آلتو ساکس می‌زد و کنسرت‌هایی در اوهایو اجرا می‌کرد، اما اجرای او خصوصیت قابل توجه‌ای نداشت و تفاوت زیادی در او ایجاد نشده‌ بود. آلبرت به او نوشت که ترومپت یاد بگیرد و زمانی که آماده شد به نیویورک بیاید. او از این کار دو انگیزه داشت. اول اینکه، او و برادرش صمیمی بودند و آلبرت خانواده‌اش را درکنارش می‌خواست و دوم این‌که، چشم‌اندازکار را در این می‌دید که موسیقی خود را تبدیل به موسیقی بسیار خاصی کند؛ آن‌چه احتیاج داشت ترومپت‌زنی بود که متفاوت‌تر از هر آن‌چه در آن زمان اجرا می‌شد، بنوازد. دونالد هم، که برادر بزرگترش را تحسین می‌کرد و از رویای زندگی به عنوان یک موسیقیدان جز هیجان زده شده‌ بود، آماده حرکت به نیویورک شد.

در ماه مارس سال ۱۹۶۵، هر دو برادر در نیویورک زندگی می‌کردند. آلبرت یک گروه جدید را دور هم جمع کرد که شروع همه چیز بود. دونالد، با این‌که تنها چند ماه از تمرین‌هایش گذشته بود، ترومپت می‌زد. Lewis Worrell جایگزین Gary Peacock شده بود و Sunny Murray هنوز هم درام می‌زد. در ۲۸ مارس، در یک اجرا یک نوازنده ویولن سل به نامJoel Freedman به گروه پیوست: روزهایی مهم برای آلبرت.

پی‌نوشت:
* ادامه دارد.
** تلخیص و ترجمه آزاد: شقایق خانگلدی