چند روز پیش یاد کارتون «گربههای اشرافی» افتادم؛ یاد اون بچهگربهای که اشرافی بودن چندان روی روحیاتش تاثیر نداشت و بیادب بود و لاتبازی درمیآورد. بعد از اینکه اتفاقی سرگردان شدند در خیابانها و از خانه اشرافی دور شدند، سریعتر از همه خو گرفت به قضیه و اتفاقا خیلی خوشحال هم بود در بعضی سکانسها. همینطور که داشتم از ویژگیهایش برای همخانهام حرف میزدم، و میگفتم «حیف که کارتون روی ویدیوی کوچیک بود». گوشیاش را داد دستم و دیدم ای داد، روی آپارات پیدا کرده بود کارتون را.
آن وقتها حال قحطیزدهای بودیم. دسترسی به موسیقی و ویدئو خیلی دشوار بود. هر فیلم و هر نوار کاست را هزار بار میشنیدیم. آنقدر که نوار جمع میشد و باید با خودکار، کاست یا نوار ویدئو را درست میکردیم. امروز که عنوان «نوستالژی دهه هفتاد و هشتاد» را در لیست نواک دیدم، خیلی حس عجیبی بود. امروز، سلیقه موسیقیام خیلی تغییر کرده است، درست مثل سلیقه کارتون و انیمیشن. اما شنیدن این لیست، خیلی حس خوبی بود. هلت میدهد توی آن موقعها. آن موقعها که بهدشواری موسیقی پیدا میکردیم، با هزارجور منتکشی و دور زدن. شاید هم خاصیت موسیقی این است؛ میتواند دستت را بگیرد و برگرداند عقب. امروز در عرض چند ثانیه به اینترنت وصل میشویم و هرچه بخواهیم در دسترسمان است. میتوانیم برگردیم عقب و نیمچرخی بزنیم در آن روزها؛ روزهایی که شاید به قول فرهاد «غم بود، اما کم بود»…
نظری داده نشده است