در تابستان سال ۱۹۶۳، آلبرت آیلر نوازنده ساکسیفون تنور (tenor) به آپارتمانی متعلق به عمهاش، در خیابان سنت نیکلاس پارک هارلم، نقلمکان کرد. این سفر، سفر اول او به نیویورک نبود، اما اینبار قصد داشت در این شهر ماندگار شود. آیلر در موسیقی جز نیویورک، یک ناشناس بود. در آن زمان جز در مسیر جدا شدن به بخشهای متفاوتی بود که هرکدام سرنوشت نامعلومی داشتند. غولهای موسیقیایی بیپاپ مانند دیزی گیلسپی و تلونیوس مانک، در حال ضبط آلبوم بودند؛ مایلز دیویس در دوره گذار و هم زمان در آستانه ساخت یکی از بهترین آثار خود با گروهش بود. چارلز مینگوس در اوج خلاقیت کاریاش بود و دوک الینگتون هم مشغول بود. اگر کسی میخواست در موسیقی جز به ستاره تبدیل شود، درست در زمانی که این موسیقی هنوز هم نیازمند توجه بود، نیویورک، (مثل دوره زمانی فعلی) بهترین مکان برای این امر بود.
اما برای اولین بار در تاریخ موسیقی، کلمن نوعی جدید از موسیقی را به نام جز آزاد در سال ۱۹۵۹ معرفی کرد که در سال ۱۹۶۱ بین مردم جا افتاد. آکوردهای آزاد، پایه و اساس هارمونیک موسیقی غربی، در موسیقی جز آزاد راههای جدیدی برای بداههنوازی به وجود آورد، ولی در عین حال باعث اغتشاش شد. در این دهه، صدا و سبک موسیقی جز آزاد با جنبش آزادی سیاهپوستان همراه شد. موسیقی، استعارهای فرهنگی بود که ساختار سرکوبگرانه داشت و از طریق آن مستقیما درد و خشم بیان میشد. موسیقی نیز در کنار جنبشها توسعه یافت. جز آزاد کلمن مانند جزئیات نقاشیهای اکسپرسیونیست انتزاعی جکسون پولاک مینمود؛ رنگهای آغشتهای که به نظر تصادفی به کار رفتهاند، اما فرمی عمیقتر، پیچیدهتر و هدفمندتر دارند. این هنر از لحظهای شتاب گرفت که مناطق مدرن آمریکا و بهخصوص نیویورک بعنوان منبع این هنر توانست منعکسش کند. با این حال جریان اصلی موسیقی جز در آن نقطه هم بسیار سست بود.
جان کولترین در دهه ۱۹۵۰ در موسیقی جز حرفهای، پرمشغله بود و تقریبا با همه افرادی که در بالا به آنها اشاره شده، همکاری کرده بود. این افراد شیفته نوآوری او بودند. البته او تا ۱۹۶۳ مشغول مطابقت موسیقی با اهدافش بود (در این ۱۸ ماه او A Love Supreme را منتشر کرد). او شکل هارمونیک پیچیده جز را از موسیقی رقص به موسیقی هنری تغییر داد. جز آزاد شنوندگان را مجبور میکرد به سوالات اساسی در مورد ماهیت موسیقی پاسخ دهند. خب، معمولا بیشتر آدمها هیچ علاقهای به این نوع خوداندیشی ندارند؛ آنها تنها موسیقیای را میخواهند که خوب به نظر برسد. بنابراین زندگی این موسیقیدان جز آزاد اغلب تنها و فقیرانه گذشت. آلبرت آیلر، غرق درموسیقی کلمن و کولترین، ایدهای داشت. میخواست چیز جدیدی را با نوآوریهای آنها بسازد؛ موسیقی که با انرژی منفجر میشد اما در عینحال شکلی از معنویت هم در آن حاکم بود.
شرایط زندگی اویی که با عمهاش در نیویورک زندگی میکرد، مناسب بود؛ چرا که خانواده نقشی بزرگ در زندگی او داشت. والدین مذهبی او در حومه شهر کلیولند زندگی میکردند و هنوز بخشی مهم از زندگی او بودند. او خود را «پسر مامان» خطاب میکند. برادر کوچکترش، دونالد، مانند آلبرت به موسیقی علاقه داشت، اما هنوز مهارت زیادی از خودش نشان نداده بود. دونالد همیشه همدمی نزدیک برای آلبرت بود.
آیلر زمان زیادی را در اورلئان فرانسه گذراند؛ او تقریبا در طول دورهای سهساله در ارتش مستقر شد و پس از آن عمدتا در کپنهاگ و استکهلم ماند؛ جایی که قبل از اجرا با پیانیست آوانگارد، سیسیل تیلور، در گروههای مختلفی هم اجرا میکرد. اما تعداد کمی از مردم کارهای او را شنیده بودند. اولین آلبوم او، در سوئد در سال ۱۹۶۲ ضبط شد و با نام Something Different! منتشر شد. آلبومی که آیلر حتی تمایلی به انتشار آن نداشت. میگفت موسیقیای که در سر او شنیده میشد، کاملا شکل نگرفته بود. او چیزی فراتر از آنچه توانسته بود تولید کند، تصور میکرد. او میدانست برای چنین تغییر بزرگی شاید خیلی زود باشد، اما احساس میکرد میتواند صدایی فراتر از محدودیتهای جز سنتی، کشف کند که بتواند مردم را تحت تاثیر قراردهد…
نظری داده نشده است