«بذار بهت بگم. من صبح که پا میشم، دلم میخواد کسی باهام حرف نزنه، میخوام از خونه که میرم بیرون، کسی منتظرم نباشه که برگردم، دل کسی واسم تنگ نشه، کسی منو نخواد. میخوام تنها باشم، دو روز دیگه پا میشم نگاه میکنم، میبینم پیر شدم، دستام خالیه، هیچی از خودم ندارم».
اینها را مینای فیلم «کنعان» میگوید. سر صبح یادم آمد. یاد آن زلزدنهای مینا توی فیلم افتادم. بعله. آدمها خسته میشوند، آدمها دلشان میگیرد، میزنند به جاده که بروند. ترانه علیدوستی در یادداشتی برای مجله فیلم (شماره ۲۸۵) مینویسد:
«شنیدهام و دیدهام و باور دارم که در دنیا زنانی وجود دارند که درک کردنشان سخت است. زنانی که انگیزههایشان برایمان ناشناخته یا دستکم عجیب است؛ چرا که محرک رفتارهایشان به سادگی عشق و نفرت و حسادت و بقا نیست. همه اینها هست و تنها اینها نیست. پیچیدهاند و این پیچیدگی نه الزاما حسنی است که آنها بر زنان دیگر دارند و نه عیبشان… زنانی که کم نیستند اما در اقلیت هستند زنانی که تصویرشان از هر آنچه که «نمیخواهند» بسیار واضحتر است از چیزی که به دنبالش هستند. اگر از آنها بپرسی که مشکلشان چیست، جواب روشنی دارند. دقیقا میدانند چه چیزی را در همسرشان دوست ندارند و چه حرفهایی کفرشان را در میآورد و میدانند کجاها نمیخواهند بروند و به چه چیزهایی حاضر نیستند تن در بدهند. اما وقتی از آنها بپرسی منتظر چه چیزی هستند، سکوت میکنند و به جای نگاه کردن به شما، زل میزنند به در و دیوار و معمولا میگویند: «نمیدانم، یک اتفاق». شاید دلیلش این است که آنها هیچ وقت «مطلوب» را تجربه نکردهاند… اعتماد نمیکنند، غر میزنند، نمیبینند و اگر هم ببینند راضی نمیشوند. برای من نکته غمانگیز در مورد شخصیت مینا همین است. آنها راضی نمیشوند. هیچوقت. دستوپا زدن های این زنانی که ما بهراحتی برای آسان کردن کارمان آن ها را «لوس» خطاب میکنیم، اغلب نمیتواند آنها را از چاه نارضایتی بیرون آورد».
در مورد فیلم کنعان، حرف و نقدهای زیادی میتوان نوشت. اما به نظرم همین قسمت از یادداشت علیدوستی کفایت میکند. اصغر فرهادی که در کنار مانی حقیقی فیلمنامهنویس کنعان است، جایی گفته بود که ترانه از ما که خود به این نقش بالوپر دادهایم، مینا را بهتر فهمیده است.
بگذریم. امروز هوا گرفته است و پاییز دارد جا خوش میکند توی خیابانها. صبح باد میزد و خودش را از لای پنجره نیمباز اتاق میچپاند تو. شاید آدمها در پاییز بیشتر میروند. شاید در پاییز بیشتر حس میکنند «قول و قرار من با خودم، این وضعیت نبوده». اصلا انگار پاییز مال رفتن است، مال رها کردن.
موسیقی فیلم کنعان، ساخته کریستف رضاعی گاه کافی است؛ برای روزهای پاییزی، برای یکشنبه پاییزیمان، برای آنها که میمانند، برای آنها که میروند، برای آنها که بین ماندن و رفتن، درمیمانند.
نظری داده نشده است