albert-ayler-3-navaak

جونز در مورد قطعه «Holy Ghost» آیلر، نوشته بود :«آلبرت آیلر استاد کارهای حیرت‌آور است و من فکر نمی‌کنم که زمان زیادی طول بکشد که مردم، جذبش شوند». کولترین در مصاحبه‌های آن دوره، زمانی که از او در مورد اجراکنندگان جدید پرسیده می‌شد، تقریبا همیشه اسم آیلر را ذکر می‌کرد. کولترین عاشق موسیقی مرد جوان شده بود و با آیلر صمیمی شد. علاقه کولترین به موسیقی عمیق و ریشه‌دار، زیاد بود. بقیه سال ۱۹۶۵، موسیقی کولترین عمیقا تحت تاثیر آیلر قرار گرفت. غیرممکن بود قطعاتی مانند Selflessness و تم‌های ملودیک Meditations بدون حضور آیلر اجرا می‌شد.

نوشته‌های جونز بر موسیقی آیلر و به‌طورکلی بر جز آزاد، به‌ویژه در تغییرات سیاسی که مربوط به حقوق مدنی بودند، تاثیر گذاشت. جز آزاد، از ساختار گرفته تا ارتباط انتقالی آن، تلاش گسترده‌ای برای آزادی و برابری بود. موسیقی آیلر که از لحاظ تئوری پیچیده بود، اما عمیقا در فرهنگ موسیقی سیاه‌پوستان نهادینه شده ‌بود، مناسب حس‌وحال آن زمان بود. او برای ستایش خدا موسیقی می‌ساخت. او کمتر به موسیقی‌اش به‌عنوان یک اسلحه برای جنگ فکر می‌کرد و موسیقی برایش، بیشتر رسیدن به جاودانگی بود. او با موسیقی چشم‌اندازی از جهانی را ایجاد کرد که صلح  و برابری در آن حکومت می‌کرد.

آیلر به‌نرمی از آهنگی به آهنگ دیگر حرکت می‌کرد و انرژی زیاد و غیرقابل‌کنترلش کم‌کم تبدیل به ملودی‌های قوی می‌شد. آهنگ‌هایش به معنای دقیق کلمه آزاد نبودند، اما احساسی عمیق از شادی را همراه داشت که به استقبال همه می‌رفت و درعین‌‌حال کاملا منحصر به فرد بود. به‌تدریج آیلر به قله‌های جدید هنری می‌رسید. اوج کارهای آیلر به عنوان یک هنرمند در نیویورک همزمان با اوج فقر او بود. در ESP , DEBUT و با اجرا در محل‌های کوچک تامین معاش می‌کرد و به شش عضو گروه خود هم حقوق می‌پرداخت. او اغلب از جان گذشته بود. به نقطه‌ای رسید که استطاعت خرید مواد غذایی نداشت و اغلب پول را از پدر خود و یا از جان کولترین قرض می‌گرفت. سرانجام اوضاع کمی بهتر شد. در پاییز سال ۱۹۶۶، به اصرار کولترین قراردادی به آیلر پیشنهاد شد. اجرایی زنده همراه با کولترین مبنای اولین آلبوم او شد: Albert Ayler in Greenwich Village.

کولترین امضای آیلر برای قرارداد را بگیرد، اما نتوانست منتشر شدن آلبوم را ببیند. در ماه ژوئیه سال ۱۹۶۷، کولترین در سن ۴۰ سالگی به علت سرطان کبد درگذشت. به درخواست کولترین، آیلر و اورنت کلمن در مراسم تشییع جنازه‌اش ساز زدند. اجرایی که دل همه ی حاضران را لرزاند. آیلر سه قطعه از بهترین آثارش را اجرا کرد: Love Cry وTruth is Marching In, and Donald’s composition “Our Prayer” ، در پایان این بخش، آیلر شروع به اجرای انفرادی کرد و پس از آن ساکسیفون را از دهانش جدا کرد و آواز بلند و بی‌کلامی در کلیسا خواند.

پس از مرگ کولترین، زندگی آیلر دچار اتفاقات ناخوشایندی شد. موسیقی‌ها آیلر در آستانه تحولی چشمگیر بود، تغییر به سبکی بیشتر شبیه راک و R & B  شد. دلایل این تغییر هرگز روشن نبود. بعضی از مدیران IMPULSE! آیلر را تشویق کردند تا به سبک‌هایی روی بیاورد که به سلیقه نسل جوان نزدیکتر باشد. مری پارک، که با نام حرفه ای مری ماریا شناخته می‌شد، تاثیر عمیق و نقش تشویقی در آهنگ‌های جدید او داشت که شامل اشعار مری پارک می‌شد. برادرش هم تحت تاثیرنوشیدن‌های بیش از حد رفتار غیرقابل‌کنترلی پیدا کرده بود. آنچه آن را بعدها به عنوان یک فروپاشی عصبی توصیف کرد. او گروه را در اوایل سال ۱۹۶۸ ترک کرد.

آیلر در آن سال آلبوم جدیدNew Grass را منتشر کرد.  New Grassبا صحبتی از آلبرت شروع می‌شودکه از تغییر موسیقی خود عذر خواهی می‌کند و امیدوار است که شنوندگان به این سبک هم فرصتی دهند. مجله باراکا  با نقدی شدید به این اتفاق پاسخ داد.

در سال ۱۹۷۰ در مصاحبه ای آلبرت در مورد جایگاه خود در سن‌های موسیقی نیویورک  گفت: «بدرد من نمی‌خورد، من در جایگاه خودم می‌ایستم.»

مرگ مشکوک

آخرین ماه‌های زندگی آیلر یک راز باقی ماند. اروپا از او به خوبی استقبال کرد. با اینکه شکل موسیقی او فاقد جسارت چند سال پیش بود، اجراهای آیلر همچنان خوب بود؛ هرچند با وجود همه این‌ها آلبوم‌های او فروش نمی‌رفت.

او در یکی از همین روزها، آپارتمان خود را ترک کرد و ناپدید شد. سه هفته بعد، جسد او را شناور در رودخانه شرق در کنار اسکله کنگره خیابان در بروکلین پیدا شد، و پزشکی قانونی علت را غرق شدگی اعلام کرد. خودکشی به نظر می‌رسید اما علت مرگ او یک راز باقی ماند.

چهار سال بعد از Coleman’s Free Jazz  زمانی که انرژی موسیقی و خشم سیاسی با هم تلفیق شد، موسیقی آیلر این دوره خاص را ثبت کرد. برای او، زندگی در نیویورک به عنوان یک موسیقیدان مانند فشار دادن تخته سنگی درسربالایی بود. آلبرت می‌گفت: «من در مورد آن زیبایی‌ای اجرا می‌کنم که پس از تحمل تنش و اضطراب به وجود آمده است.» اما او  هرگز نتوانست آسمان را ‌‌در آن بالا ببیند.

پی‌نوشت:
* تلخیص و ترجمه آزاد: شقایق خانگلدی
**منبع: Pitchfork