shadane-navaak

ایستاده بودیم وسط باغ درندشت خانه پدری، توی هیاهو و شلوغی مهمانی عروسی. از آن طرف خیل عظیم خانواده‌­ها و آشنایان خانوادگی روی صندلی‌­ها نشسته بودند و از این طرف، دوستان خواهرم که عروس بود، دور خودشان می­‌چرخیدند و هر کدام سعی می‌­کردند قسمتی از مراسم عروسی خواهرم را راه بیندازند که شبی باشد خوش در اواخر تابستان ۹۵؛ که شاید بعدترها بتوانند به بچه­‌هایشان بگویند ما خودمان توی باغ عروسی را راه انداختیم در آخرین شب‌­های سال ۹۵.

آن وسط لپ­تاپ من وصل بود به دستگاه پخش. مسئولیت پخش آهنگ‌­ها را داده بودم به دوستان خواهرم؛ آهنگ‌­هایی که من دوست دارم و روی هاردم دارم، آن­قدرها مناسب اینطور مهمانی‌­ها نیستند؛ شاید بتوان با آنها مراسم دوستانه و از این طور چیزها را سرهم کرد، اما عروسی را نمی­شود. با لیست آهنگ‌­های من می­شود کتاب خواند، ورزش کرد، یا توی ماشین صدای ضبط را بالا برد و پا را فشار داد روی پدال گاز. خلاصه آنکه لپ­تاپم را دودستی تحویلشان دادم و دور شدم که مابقی فجایع را جمع‌­وجور کنم. چند متری بیشتر دور نشده بودم که احساس کردم که بعد از آهنگ سرخوشانه و شاد، بنان دارد پخش می‌شود. اولش جا نخوردم. فکر کردم خب لابد این هم یک مدلش است. اما درست جایی که بنان زده بود زیر آواز که «فتااااادم از پا به ناتوانی»، یک نگاه انداختم از دور و دیدم ملت انگار دارند از پا می­‌افتند به جای بنان. ظاهرا بچه‌ها بلد نبودند روی پلیر مخصوص لینوکس لیست آهنگ‌­های خودشان را باز کنند و پلیر رفته بود سراغ موسیقی‌­های خودم. آموزش­‌هایم کارساز نبود و جنگی راه افتاده بود. پلیر هم برای خودش مشغول بود. حالا نوبت آهنگ «شب، سکوت، کویر» استاد شجریان شده بود. کلهر هم حسابی کمانچه می­‌کشید. تا من از این سر باغ بروم آن سر باغ، این آهنگ هم تمام شد و رفت روی آهنگ بعدی. دست‌­آخر عطای لینوکس را به لقایش بخشیدیم و رفتیم روی سیستم عامل ویندوز. حالا؟ ویندوز درست کار نمی‌­کرد، هنگ می‌­کرد و بعضی از فلش­‌ها را نمی­خواند. وسط سکوت، وسط چپ­‌چپ نگاه ­کردن‌­های خانواده، اینترنت گوشی‌­ام را روشن کردم و رفتم روی پلی‌­لیست­های رقصان شادان نواک، بعد فیش دستگاه را وصل کردم به گوشی‌ام. شانس آوردم سرعت اینترنت، بد نبود. باورم نمی­‌شد نجات یافته‌­ام. نجات یافته بودم از به هم ریختن مهمانی عروسی خواهرم، از غرهای ابدی خانواده، از نارضایتی توی چشم‌های خیل عظیمی از مهمانان، از شنیدن فحش و بدوبیراه‌ها به لینوکس.